همراه خود نسیم صبا میبرد مرا،
یارب چو بوی گل به کجا میبرد مرا؟
سوی دیار صبح رود کاروان شب،
باد فنا به ملک بقا میبرد مرا،
با بال شوق ذره به خورشید میرسد،
پرواز دل به سوی خدا میبرد مرا،
گفتم که بوی عشق که را میبرد زخویش؟
مستانه گفت دل، که مرا میبرد مرا،
برگ خزان رسیده ی بی طاقتم رهی،
یک بوسه ی نسیم، ز جا میبرد مرا.
((رهی معیری))