حكايتي از گلستان سعدي | جواهری بینا-بروزرسانی:۱۴۰۴-۰۸-۰۹
		Skip to content
	
	
	
	
	
	
	
		
	
		
		
	
اگر حنظل خوري ازدست خوشخوي   به از شيريني ازدست ترش روي
جوانمردي را در جنگ تاتار جراحتي هول رسيد. كسي گفت فلان بازرگان نوشدارو دارد، اگر بخواهي، باشد كه دريغ ندارد. گويند: آن بازرگان به بخل معروف بود.
جوانمرد گفت: اگر خواهم، دارو دهد يا ندهد، وگر دهد! منفعت كند يا نكند. باري خواستن ازو، زهر كشنده است.
و حكيمان گفته اند: آب حيات اگر فروشند! في المثل به آب روي. دانا نخرد، كه مردن به علت ، به از زندگاني به مذلت