حکایتی کوتاه در مورد امیدواری | جواهری بینا-بروزرسانی:۱۴۰۴-۰۴-۲۵

حکایتی کوتاه در مورد امیدواری

چکیده مطلبـــــ :

506141_HLBNNT82

روزی پادشاهی در یک شب زمستانی در کاخ خود قدم میزد .نگهبانی را دید . از او پرسید سردت نیست ؟

نگهبان پاسخ داد :((عادت دارم)). شاه گفت می گویم برایت لباس گرم بیارند. شاه فراموش کرد .

روز بعد جنازه ی نگهبان را پیدا کردند که روی دیوار نوشته بود:((من به سرما عادت داشتم امید به لباس گرمت مرا از پادراورد)).

امتیاز مقاله :
5/5
مطالب مرتبط
ست گوهر شناسی GIA

دستگاه و ادوات سنگ شناسی و گوهر شناسی

مقاله زیر به بررسی دستگاه‌ها و ادوات سنگ‌شناسی و گوهرشناسی می‌پردازد. این دستگاه‌ها ابزارهای حیاتی برای شناسایی، بررسی و تحلیل انواع سنگ‌ها و جواهرات هستند و برای متخصصان و علاقه‌مندان

ادامه مطلب »
نگهداری از انگشتر عقیق

انگشتر عقیق یمنی اصل

عقیق یمنی از سنگ‌های قیمتی است که در یمن یافت می‌شود. این سنگ به عنوان یکی از سنگ‌های مقدس در اسلام شناخته می‌شود و در بسیاری از روایات دینی به

ادامه مطلب »
تسبیح ام البنین

تسبیح ام البنین و خواص آن

آنچه در این مقاله می‌خوانید [ پنهان‌سازی ] برای مشاهده انواع تسبیح در سایت جواهری بینا کلیک کنید ام البنین کیست؟ توسل به ام البنین خواص تسبیح ام البنین متن

ادامه مطلب »
حدید صینی

«حدید صینی» چیست و آیا بر اساس روایتی از امام زمان(عج)؛ به دست کردن انگشتر آهنی در نماز مکروه است؟

حدید صینی به‌عنوان یک ماده با ویژگی‌های خاص و کاربردهای متنوع، در فرهنگ و هنر ایرانیان و مسلمانان جایگاه ویژه‌ای دارد و همچنان در صنایع مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرد.

ادامه مطلب »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سوالی دارید؟ با ما صحبت کنید!
مکالمه را شروع کنید
سلام! برای چت در WhatsApp پرسنل پشتیبانی که میخواهید با او صحبت کنید را انتخاب کنید