حكايتي از گلستان سعدي | جواهری بینا-بروزرسانی:۱۴۰۴-۰۵-۳۱

حكايتي از گلستان سعدي

چکیده مطلبـــــ :

golestan sadi

اگر حنظل خوري ازدست خوشخوي   به از شيريني ازدست ترش روي

جوانمردي را در جنگ تاتار جراحتي هول رسيد. كسي گفت فلان بازرگان نوشدارو دارد، اگر بخواهي، باشد كه دريغ ندارد. گويند: آن بازرگان به بخل معروف بود.

جوانمرد گفت: اگر خواهم، دارو دهد يا ندهد، وگر دهد! منفعت كند يا نكند. باري خواستن ازو، زهر كشنده است.

و حكيمان گفته اند: آب حيات اگر فروشند! في المثل به آب روي. دانا نخرد، كه مردن به علت ، به از زندگاني به مذلت

امتیاز مقاله :
5/5
مطالب مرتبط
انگشتر وزغ

انگشتر وزغ و موش کور

انگشتر وزغ و موش کور: گنجینه‌ای اسرارآمیز از صنایع دستی کهن کشف رازهای یک اثر نادر انگشتر وزغ و موش کور صنعتگران نیمه‌جان، این استادان مرموز، انگشتر وزغ و موش

ادامه مطلب »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سوالی دارید؟ با ما صحبت کنید!
مکالمه را شروع کنید
سلام! برای چت در WhatsApp پرسنل پشتیبانی که میخواهید با او صحبت کنید را انتخاب کنید